
اگر اشتباه نکنم، صحبت پیرامون رمز پویا از چیزی حدود یکسال قبل راه افتاده و مهمترین دلیل بانک مرکزی برای اصرار به راهاندازی اون، مسائل امنیتی و جلوگیری از فیشینگ و غیرهست.
ادامه خواندن “رمز پویا: زحمتی که لازم نیست”افاضات و اضافات
اگر اشتباه نکنم، صحبت پیرامون رمز پویا از چیزی حدود یکسال قبل راه افتاده و مهمترین دلیل بانک مرکزی برای اصرار به راهاندازی اون، مسائل امنیتی و جلوگیری از فیشینگ و غیرهست.
ادامه خواندن “رمز پویا: زحمتی که لازم نیست”پیشتر، دربارهی اینکه چرا فکر میکنم روالهای فعلی در «کار کردن» کارآمد نیست نوشتم، و نوشتم که چرا باید این فرایندها رو بروز کنیم. این روالها رو میشه به شیوههای استخدامی هم تسری داد. من فکر میکنم، فرایندهای مرسومی که مدیران منابع انسانی برای پیدا کردن داوطلب، غربالگری و در نهایت جذبشون پیش میگیرند، عموما کارآمدی چندانی نداره و حداقل، خالی از خطا نیستند.
ادامه خواندن “دربارهی فرایندهای استخدامی”الان ساعت ۱۳:۰۴ دقیقهی بعد از ظهر است و دو روز از زمانی که به نیما قول دادم تا لینک این مطلب را برایش بفرستم گذشته. چندتایی کار عقبماندهی دیگر هم دارم که راستش را بخواهید، نسبت به نوشتن چیزکی دربارهی وبلاگ و وبلاگنویسی مهمتر است. اما، مثل همیشه، مغز و دلم خیلی به اولویتهای تعیین شدهی «منطقی» تن نمیدهند و این میشود که وسط یک روزِ کاری نسبتا شلوغ، کُنجی پیدا کردم تا هم به وعدهام با تاخیر وفا کنم و هم، کاری بکنم که بیشتر از باقی دوستش دارم: نوشتن
ادامه خواندن “فقط روزهایی که مینویسم”مهم نیست که چقدر سواد و تجربه و سرمایه دارید. به عقیده و تجربهی من، نگه داشتن و توسعه دادن یه کسبوکار بدون داشتن همراه و شریکی متصل غیرممکنه. پیدا کردن شریک و همراه درست و مکمل اما، ساده نیست و طبعا مشکلات و مسائل خاص خودش رو هم داره. من نمیدونم راه درست پیدا کردن شریک خوب چیه، و فرایند جواب پس دادهای سراغ ندارم که با طی کردن اون بتونید به یک همپای قابل اتکا برسید. اما چیزی که میتونم دربارهش حرف بزنم این هست که یک شریک درست، چه ویژگیهای باید داشته باشه. و البته مهمتر از اون، پیش از اینکه دست شراکت به کسی بدید، چه مهارتهایی رو باید در خودتون بوجود بیارید.
ادامه خواندن “اندر سجایای یک کوفاندر خوب”دیروز به شکل عجیبی و در کمتر از دو ساعت، از دو جای مختلف بهم پیشنهاد شد که برای معرفی و پروموت دو شرکت مختلف توییت کنم. در واقع، نیت و خواست تماس گیرندگان این بود که من، نقش یه کاربر تاثیرگذار رو بازی کنم و در جهت اهداف مارکتینیگیشون محتوایی به مخاطبِ شخصیم بدم.
ادامه خواندن “در باب اینفلوئنسرنمایی، یا تبدیل ظرفیتهای بالقوه به بالفع، چرا و چگونه؟”خیلی بعیده که در ایران زندگی کنید و به نوعی از انواع، درگیر مقولهی مهاجرت نباشید. این درگیری ممکنه طیف گستردهای، از ایدهای برای رفتن خودتون تا مشاهدهی رفتن آدمهای پیرامونتون رو شامل بشه.
ادامه خواندن “دربارهی مهاجرت و کارآفرینی”یکی از تفریحات احمقانهی من در این ماههای گرم و تلخ سال اینه که هرروز چک کنم ببینم درجه حرارت ماشین از روز قبل عدد بزرگتری رو نشون میده یا نه، و اگر عدد از دیروز کوچکتر شد، این اتفاق رو به مثاله خوشیمنی اون رو قلمداد کنم! هرچند به زعم من از دو هفته پیش تابستون (به معنای کانسپت و نه فصل) شروع شده، اما رسما از پسفردا حلول این فصل نامهربان رو خواهیم داشت. من از تابستون متنفرم، چون برام تداعیگرد لهله زدن و بوی بده! امسال هم به نظرم وضع قراره بدتر باشه و از اونجایی که بخشی از لطمات و صدمات این فصل به سایر افراد جامعه هم مربوطه، به نظرم رسید که این چند خط رو افاضه کنم. باشد که از بار فشار این فصل بکاهیم، انشالله.
ادامه خواندن “پیشنهادهایی برای زنده ماندن در تابستان!”از زمان اختراع تلفن تا حالا، چیزی حدود ۲۰۰ سال میگذره و در کمال شگفتی، الگوی استفاده از این محصول هنوز به شیوهی سابقه. در واقع، در کنار همهی امکانات جدیدی که به تلفنهای امروزی اضافه شده، رفتار استفادهی ما هنوز به همون سبک و سیاق ابتداییش هست. ما هروقت دلمون بخواد یا نیاز پیدا کنیم، تلفن طرف مقابلی که باهاش کار داریم رو میگیریم و «انتظار» داریم که طرف مقابل هم، در همون لحظه جواب ما رو بده. فارغ از اینکه مطلع باشیم آیا طرف مقابل الان تمایلی به مصاحبت با ما داره یا نه، و یا به کار دیگری مشغول هست یا نه؟ من فکر میکنم در عصر حاضر، تلفن زدن نه تنها نوعی از تعرض به حریم خصوصی طرف مقابل محسوب میشه، بلکه ما رو هم به نتیجهی مطلوبمون نمیرسونه. در ادامه هم سعی میکنم که بگم چرا اینطور فکر میکنم.
ادامه خواندن “چرا تلفن گزینهی خوبی برای مکالمه نیست؟”قبل از اینکه باقی این متن نسبتا طولانی رو بخونید، تذکر و تاکید به سه نکته رو لازم میدونم. اول اینکه، آنچه در ادامه میخونید سعی من برای نگاه به بحرانی رسانهای از منظر روابط عمومی هست. مشخصا «من» نظراتی دارم که برایند احساس و اندیشه و مواضع «فردی»م هست که الزاما با موضع «فنی» یا تخصصیم همسو و یکسان نیست (هرچند فاصلهی بعیدی هم بینشون نمیبینم)
دوم اینکه، من دوسال در اسنپ مشغول به کار بودم و حالا نیستم. این «تجربه» رو عاملی بر سویهدار بودن نظر و رایم نمیدونم. هرچند کتمان نمیکنم که اسنپ رو دوست دارم، اما تعصبی هم بهش ندارم. درواقع نه در مورد اسنپ، که در مورد هرشرکتی که به هرشکل و نحو، مدتی بهش مشغول بودم و درش و براش کار کردم رو، بجز مواردی خاص، دوست میدارم و نوعی از احساس تعلق خاطر و گاهی تعهد برای خودم متصورم، اما اینها دلیل و معیاری برای چشم بستن بر حقیقت و واقعیتش نیست. علاوه بر اینها، رابطهی من امروز با اسنپ، رابطهی مشتری-فروشنده هست و از این منظر هم دید و رویکرد خودم رو (به عنوان شهروند/مشتری) دارم.
و سوم اینکه، تقریبا ده روز از روز اول این ماجرا گذشته و همونطور که میشد پیشبینی کرد، از بار هیجان ماجرا کاسته شد. نه در این کیس خاص که حول هر ماجرایی، هیجان روزها و ساعات اولیه، موجب میشه که نگاه و تمرکز بر «اصلِ ماجرا» چندان میسر نباشه. این شد که تاخیری خودخواسته در نشر این مطلب ایجاد کردم، با امید به اینکه هم نگارنده و هم خواننده، بدور از احساس و هیجان اون رو بخونه، نظر بده و نقد کنه. باشد که همه با هم رستگار شویم 🙂
ادامه خواندن “نُه گزاره دربارهی اسنپ”مدتی بود که میخواستم دربارهی روابط عمومی شروع به نوشتن کنم. هنوز مطمئن نبودم که روی وبلاگم بنویسم یا جایی دیگه، که دیشب دلیل خوبی برای نوشتن پیدا شد و به نظرم رسید که دست دست نکنم : ) فلذا از این پس، گاهنوشتههای من در باب روابط عمومی رو از دنبال کنید 🙂
ادامه خواندن “در باب روابط عمومی (۱) بیانیه خبری”